در باب هموساپینس
طبیعت تو را گرسنه میکند، جامعه تو را گرسنه نگاه میدارد. طبیعت تنها تا اندکی بعد از توان تولید مثل تو را زنده نگاه میدارد، جامعه تنها اندکی بعد از توان تولید کردن و عرق ریختن. طبیعت تو را براحتی نیش یک پشه میکشد و بعد مگسها را به سوی نعشات میفرستد، جامعه تو را شکنجه میکند تا جایی که به آزادی پرواز یک مگس و طول عمر یک پشه حسادت کنی. طبیعت تو را در تنهایی بیتفاوتش رها میکند و جامعه تو را در تنهای متفاوتش: تنها در میان تنها تا جایی که هیچ دوستی پیدا نمیکنی که روزها به اندازه یک مگس تحویلات بگیرد و شبها به اندازه یک پشه عاشق تنات باشد.
مهم نیست که آدمها تا چه حد از رفاقت، همبستگی، اتحاد، دوستی، عشق، تعهد دم میزنند، در نهایت آنها اعتراف خواهند کرد که سگ بهترین و وفادارترین دوست آنهاست و حرکت دمش گویاتر از یک هزار از این کلمات توخالی. این اعتراف یعنی اینکه جامعه چیزی بیش از یک گله بیشمار از هموساپینس نیست.
هموساپینس هنوز چیزی بیش از فلسفه وجودیاش یعنی دیوارهای از ترکیبات آلی برای نگاه داری و انتقال ژنها نیست. میتوانست به جدارهای از سلولهای مغز برای نگاه داری مفاهیم تبدیل شود تا عقل را متجسم کند. عقل میتوانست تنها خدای او باشد. اما خدای تودهها رقتانگیزتر از خودش هست: خدای او برای ترساندن حتی متقاعد کنندهتر از یک مترسک از فاصله یک متری نیست.
حکیم و نادان به طور هستی شناختی دو گونه جانوری متفاوت هستند. آنها دو سوی پلی هستند طولانیتر از تاریخ بشری. یک سوی این پل جانوری ایستاده که تنها نگاه دارنده و انتقال دهنده ژنهاست و در آن سوی دوردستها جانور دیگری، نگاه دارنده مفاهیم و انتقال دهنده عقل. هموساپینس ورژن هزاره سوم هنوز یک قدم هم روی این پل جلو نرفته است.
هیچ چیز مسخرهتر از این ادعا نیست که هموساپینس بر طبیعت غلبه کرده است. او جانوری است که از همان زمان تولد در قفسش میکنند، آنگاه که درها را باز میکنند دیگر جانوری نیست که بیرون آید: او دیگر به قفس خودش تبدیل شده است. اسم این دگردیسی را میگذارند تربیت و اجتماعی شدن. هموساپینس محصول معوج پیچیدهترین تکنیکها برای ارضای سادهترین غرایز طبیعی است. او درست زمانی که میپندارد طبیعت را به زنجیر کشیده است، حلقه دیگری است از زنجیر طبیعت.
هموساپینس فصل جفتگیری را به طول عمر جفتگیری تبدیل کرده است. جامعه جفتگیری را به ماهیگیری تبدیل کرده است. تکنیک ماهیگیری سوء تفاهم بین صید و صیاد است. ماهی درست آن لحظهای که میپندارد صید میکند، صید میشود و مردان نیز این چنین. زنان کرمهای شهوتانگیز روی قلاب ماهیگیری هستند. صیاد جامعه است. استعاره کامل است.
هموساپینس از مفاهیم میترسد. از تعاریف مفاهیم میگریزد. مفاهیم دست او را رو میکنند. او با توخالی کردن مفاهیم، توخالی بودن خود را پنهان میکند. اگر میخواهید حماقت کسی را نشانش دهید تعاریف مفاهیم را از وی بخواهید. مفاهیم پشتوانه تمامی آن چیزی است که میتواند اخلاق، علم و حقوق نام بگیرد. بدون مفاهیم انسان تنها نام دیگری است برای بوزینه و اکنون چنین است.
برچسب : نویسنده : mehdibobo111 بازدید : 141